جدول جو
جدول جو

معنی ساق پیچ - جستجوی لغت در جدول جو

ساق پیچ
ساق بند، مچ پیچ: و از جوان کیف و دستمال و ساق پیچ و جزودان و خلال دان توقع داشتن، (رسالۀ روحی انارجانی چ فرهنگ ایران زمین ص 358)
لغت نامه دهخدا
ساق پیچ
مچ پیچ، ساق بند
تصویری از ساق پیچ
تصویر ساق پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
ساق پیچ
پاتاوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری خوسف، کوهستانی، و هوایش معتدل، و آبش از قنات است، 4 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
لفّافه که مسافران برپای پیچند، پاتابه
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 241هزارگزی جنوب کهنوج و3هزارگزی باختری راه مالرو انگهران، جاسک، مردم این ده 25 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
درد پیچش، (غیاث اللغات)، ناف پیچیدن، دردی که در ناحیۀ ناف پدید آید و شخص را متألم سازد:
پر از هند دوات آید برون طاوس کلک من
خورد صد ناف پیچ رشک کبک از طرز منقارش،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای پیچ
تصویر پای پیچ
لفافه ای که مسافران بر پای پیچند پاتابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوال پیچ
تصویر سوال پیچ
پرسپیچ
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافه کار خود سازند به جهت محافظت آن لفافه ای که زر دوزان برای قماش سازند، دسته و بسته پشتاره
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ در پیچ مانند حلقه های مار: خط مارپیچ، مفتولی فلزی که دوراستوانه ای پیچیده شود، (ستون مار) عبارت از ستون یک بیک است با 5 قدم مسافت بین افراد. ستون مارپیچ برای حرکت از معابر مستور اتخاذ میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف پیچ
تصویر ناف پیچ
دردی که در ناحیه ناف پدید آید درد پیچش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساق پا
تصویر ساق پا
ساگ پا پتیشان زنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا پیچ
تصویر وا پیچ
پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
آستین اضافی که در مزارع به دست کشند، فنی در کشتی
فرهنگ گویش مازندرانی